سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سکانس برتر(ماجرای هواپیمای پهپاد)
نویسنده : محمد تقی خوش خواهش
تاریخ : جمعه 91 آذر 17
زمان : ساعت 11:56 صبح

سکانس اول
آقا سلام دوتا نون
بفرمایید
داداش سه تا نون بی زحمت
برفایید خواهر
نوبت من رسید
داداش خسته نباشی یه سه تا نون می خواستم
باید صبر کنی تا تنور بعدی
چشم
تو همین گیر و دار بودیم که یه  کامیون ترمز کرد یه نفر ازش پیاده شده
یه مرد میانسال اومد آخر صف وایستاد
قیافش می خورد تو زندگی زیاد سختی کشیده
پلیور قدیمی پوشیده بود
صورت چروکیده پیراهن قدیمی یه کامیون قرمز همه نشون میداد سنش زیاد نیست اما سختی زیادی کشیده
یه مرد دلنشین

سکانس دوم
همه تو صف بودیم منم اولین نفری بودم که باید تو این تنور نون می گرفتم
اون مرد آخر صف بود یه هم شاطر مرد و دید
هی صداش کرد
آقا فلانی آقا فلانی هواسش نبود
به هر حال متوجه شد گفت بیا تو
مرد رفت تو
چه خبر؟؟؟
خبر سلامتی
چی کار می کنی ؟؟
هیچی هستم
نون واسه خونه می خواستم می خوام قبل اذان برم بهم نون می رسه؟؟؟
آره بابا چند تا می خوای؟؟؟
2 تا
آره می رسه

سکانس برتر
تو این گیر و دار بودیم که مرد گفت:
خبر داری ایران یه هواپیما دیگه رو از آمریکا گرفته
هواپیمای چی؟؟؟
از این هواپیمای جاسوسی بود دیگه خلبان هم نداره فقط مخصوص جاسوسیه(معلوم بود اسم پهپاد و نمی دونست)
نه بابا
آره من نمی دونم این آمریکا هی می گه می خواد با ایران ارتباط برقرار کنه ولی من نمی دونم این جاسوسیش دیگه چیه؟؟؟


پی نوشت1: حرف مرد ساده کارگر همیشه برای من سوال بود شرط ارتباط برقرار کردن جاسوسی نیست
پی نوشت2:شرط ارتباط برقرار کردن دوستانه هم فک کنم همین باشه اگه خواستیم با یه نفر ارتباط دوستانه برقرار کنیم باید این جوری باشیم ای جوری متوجه شدید دیگه...دی
منظورم رو راست باشیم...
پی نوشت3:این جوری باشیم شرط اصلی زندگی یعنی شرط کف دسته......می دونید که....همش باید با همه چی هرکی حتی با خودمون باید رو راست باشیم....




| نظر



مرجع دریافت قالب ها و ابزارهای مذهبی
Design By : Ashoora.ir


 

پایگاه جامع عاشورا