شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ با اين که حالم گرفته گفتم يه يادي از پسر دايي شهيد بابام بکنم شهيد ادريس سليماني........از منطقه که اومد باباش با يه مرغ فروشي صحبت کرد که ادريس بره اونجا کار کنه چند روزي کار کرد و اومد گفت من ديگه نميرم مادرش ميگفت ما اصرار کرديم دوباره برگشت ولي وقتي اومد خونه ديديم 3 تا مرغ آورده وقتي بازش کرديم ديديم مرغش خون مردگي داره گفتم پسر چرا اينو اوردي گفت مامان صاحب کار ،ما رو مجبور کرده
که هر کس بيشتر از 2 مرغ خواست حتما يکي از اين مرغا رو بهش بديم البته به شکل کلاه برداري ......دوباره وسايلشو جمع کرد و رفت جبهه گفت برم ديگه بر نمي گردم رفت و شهيد شد 3 ماه جنازش مفقود بود دوباره برگشت...الان فک کنم شهر ري دفنه
واقعا شهدا دست چين خدا بودند روحشان شاد
چقدر دوست داشتني بوده اين شهيد ... خدا رحمتش کنه ... :(
ان شالله كه ادامه دهندگان راستين خونشان باشيم
ايشالله
بابا ميداد بره ديگه..از کجا معلوم مرغ بوده شايد خروس بوده
خدا رحمتش كنه
روحش شاد ........
براي شادي روح اين شهيد عزيز.. اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
.: حسين :.
روحش شاد يادش گرامي * جهت شادي روحش هم صلوات ...
شهدا شرمنده ايم به خدا
اللهم صل علي محمدوآل محمدوعجل فرجهم.
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله تير ماه
vertical_align_top