شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ تا كه او بيشتر نفس ميزد بيشتر* ميزدند زينب* را تيغشان مانده بود در گودال با سپر *ميزدند زينب* را يكنفر بود و يك بدن اما صدنفر *ميزدند زينب* را خوابشان بُرد بچه ها سَر ِ شب تا سحر* ميزدند زينب* را
شعر از محمود کريمي بود ظهر شهادت امام رضا تو ساختمان ابراهيميان مشهد خونده بود
2-حجاب
آقاي محترم به دختر خانوم بي حجاب گفت : چرا موهاتو گذاشتي بيرون و خودنمايي ميکني ؟! دختر گفت : ميخوام شوهر واسم پيدا بشه يکي بايد خوشش بياد تا .... آقا گفت : " شوهري که با چند تا تار مو پيدا بشه شک نکن که با رژ لب يه نفر ديگه هم ميره .... " مدرکشم : دادگاههاي خانواده!
تا سحر ميزدند زينب را....
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top