دیدار اول
به نام خداوند کعبه ....
ساعت 3:30که پاسی از صبح روز سه شنبه29/5/87گذشته بود.برای
انجام اعمال حج که به سمت خانه زیبای خدا رفتیم.تمام باب ها بسته شده بود فقط باب
مسعی باز بود وقتی از وسط سعی ومروه رد
شدیم آقای صالح مسول کاروان ما رو کرد به ما و گفت فقط به زیر پاتون نگاه کنید ،حس
عجیبی داشتم وارد جایی شده بودم که مرکز قبله عالمین بود حسی که همراه با شادی و
شگفتی فراوان با ترس زیاد همراه بود به طوری که تا به حال چنین حسی برایم پیش
نیومده بود و نمی توانم آن را بر روی کاغذ خشک و بی روح پیاده کرنم سرم و پایین
انداخته بودم تا اینکه آخرین پله رو رد کردم و وارد مسجد الحرام شدم وقتی چشمم به
خانه خدا افتاد چار دیواری پر از عشق،انرژیوشکیبایی دیدم ،دیدم مردمی عاشق ،لایق و خدا پرست وارد جایی
شدند که به دور ان می چرخندو از خوشحالی گریه می کنند.قدم میزدند وکاری جز عبادت
نداشتند لباسی پوشیده بودند که آنها را از زرق وبرق دنیا دور می کند تک حوله ای پوشیده اند که آن ها به یاد یک چیز
می اندازد آن خدای خود که برای دیدنش هزاران هزار انس و جن آمده اند و فکر می کنند
این جاست ولی نمی دانند خدای را باید در خود جستجو کنند خدای را باید بین قلب و
فکر که نزدیک ترین راه و فاصله است که خدا نزد ما هست بیابند عده ای پیدا کردند و
عده ای در آرزوی یا فتن آن ماندند و نتوانستن آن را بیابند خدای که در دستها نیست
و در همین نزدیکی است و با یک صدا رو به شما می آورد ادامه مطلبم را بگوییم که وقتی خانه ی با آن عزمت را دیدم
به روی زمین افتاده و سجده شکر کردم سجده
ای که همراه با گریه یا بهتر بگوییم اشک شوق همراه بود امیدوارم باز هم خدا مرا
نزد خود بخواند شما را نیز همچنین به امید دیدار دوباره ...
ان شاءالله
چفیه پاره
| نظر بدهید