اولین بار 16 سالش بود که ساواک دستگسرش کرد سال 53 ، ما موران ریخته بودند مدرسه و دستگیرش کرده بودند . می گفتند هنوز قد این حرف ها نیست . بردندش بند نوجوانان بزهکار ، حسین هم حالشان را جا آورده بود ، به ساواک خبر دادند یکی از نوجوانان بزهکار را نماز خوان کرده .دانشگاه فردسی مشهد تاریخ می خواند ، برای بچه ها دوره نهج البلاغه گذاشته بود . همان موقع با شهید قدوسی کارهای انقلابی می کردند . سپاه تشکیل شده بود ، حسین هم عضو شورای فرماندهی بود ، همه می دانستند عراق خط و نشان کشیده ، تحرکاتی کرده ، زیر آبی آمده ، اما دولت موقت اصلا توجه نکرده بود . حسین دست به کار شد یک نمایشگاه زده بود از اجناس و اسلحه هایی که عراقی ها تحفه آورده بودند برای مرز نشین ها . کلی هم خبر نگار دعوت کرد تا قضیه را گزارش بدهند .
حسین قبل از شروع جنگ عضو سپاه بود ، بعدش هم به خاطر مسئولیت هایش کلی مهم شده بود اما از بین همه مسئولیت ها شده بود فرمانده سپاه شهر کوچک هویزه . می گفتند چرا هویزه ؟ گفت : من قبل ها نهج البلاغه را نظری خوانده بودم ، حالا می خواهم توی هویزه عملی پیاده اش کنم . برای سپاهیان هویزه هرکدام یک اسلحه و بک نهج البلاغه داده بود .
| نظر