نویسنده : محمد تقی خوش خواهش
تاریخ : چهارشنبه 91 آبان 17
زمان : ساعت 9:50 عصر
کوچکترینی و ماندن برایت سفر نشد
انگار تیر حرمله برایتـــــــــــ ضرر نشد
چیزی نگویمت از غربتت علی
وقتی که اشک پدر برایت سپر نشد
هنگام رفتنت به چه فکر کرده ای
گویا که لشکری برایت خطر نشد
آواز العطش زدل خیمه می رسید
مانع برای ماندن پیش پدر نشد
حتی برای تو اشکی اگر چکید
یالل عجب اینها برای تو سوز جگر نشد
احسنت بر توُ بر مام بی کست
وقتی که ترس در دلتان شعله ور نشد
محمدتقی خوش خواهش
91/8/17
| نظر