خلع سلاح
یکی از فرماندهان پیشمرگان را می شناختیم که زیاد اهل مدارا نبود.تصمیم گرفتیم او را خلع سلاح کنیم .او هم دائم با بروجردی تماس می گرفت و قضیه را می گفت.
دیدیم به این راحتی نمی شود او را خلع سلاح کرد .رفتیم پیش بروجردی و جریان را به او گفتیم.حاجی وقتی حرف های ما
را شنید ، متاثر شد .نه از بابت ایشان بلکه به خاطر برخوردی که با ایشان داشتیم.بعد نشست به نصیحت کردن ما که:
"اگه کسی حتی یه روز نسبت به جمهوری اسلامی خدمت کرده باشه ، نبایستی با او بدرفتاری کرد .اون نه تنها نباید تو جامعه
ذلیل بشه ، بلکه باید اون رو هرچه بیشتر عزت ببخشیم و نسبت به شخصیتش احترام قائل بشیم.
این آقا رو اگه شما نمی شناسین من خوب می شناسم. اون همونیه که ما در روز اول اگه می خواستیم بریم جوانرود ، به ما
کمک کرد و از جوانرود تا روانسر پیاده به استقبالمون اومد و اون زمانی بود که ما هیچ گونه اطلاعاتی از اوضاع منطقه نداشتیم
اما حالا که اومدیم و بر کارها مسلط شدیم به جایی رسیدیم، این درسته که نسبت به این نیروهای وفادار بی وفا ی کنیم
و اونها رو کنار بزنیم؟؟؟"
بروجردی حرفهایش را که زد ، تازه فهمیدیم که داشتیم چه اشتباه بزرگی مرتکب می شدیم.ازش عذر خواستیم و از پیشش
مرخص شدیم.
یا علی
چفیه پاره
برچسب ها: شهید بروجردی (1)، کتاب چون کوه با شکوه (1)، | نظر بدهید