سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
رقص به لجه خون
نویسنده : محمد تقی خوش خواهش
تاریخ : جمعه 87 آبان 24
زمان : ساعت 8:51 عصر

 

تقدیم به روح مطهر شهید سپهبد علی صیاد
شیرازی و شهیدان گرانقدر ایران اسلامی


این لاله ها که سر به ثریا کشیده اند
از لاله زار بیشه ی مستی دمیده اند
از تن رها شدند و به سوی حریم قرب
با بالهای نور رفعنا پریده اند
صهبای بی مثال طهور از دو دست یار
با اشتیاق و شور و شعف سرکشیده اند
شوق حضور محضر دلدار وه چه کرد!
کز جان و مال و عیش و طرب دل بریده اند
در عاشقی زجمع بلاهای پیش رو
رقص جنون به لجه ی خون برگزیده اند
این صیدهای دلشده صیاد صد دل اند
کز داغشان هزار گریبان دریده اند
این لاله های سرسبد دشت بیدلی
صدها حماسه حین عروج آفریده اند
خطی ز عشق از دلشان تا به عرش دوست
خطی دگر به دشت معلی کشیده اند
ما رانصیب شبنم چشم و غمی غریب
آنها جوار رحمت حق آرمیده اند
ما در میان دخمه ی شبرنگ و تنگ تن
و آن عاشقان به گلشن رضوان لمیده اند
حامد برای غربت و تنهایی ات بسوز
تو غرق غفلتی ولی آنها رهیده اند


حسین بزرگی (حامد)




| نظر


دیدار اول
نویسنده : محمد تقی خوش خواهش
تاریخ : جمعه 87 آبان 24
زمان : ساعت 12:54 عصر

دیدار اول

به نام خداوند کعبه ....

ساعت 3:30که پاسی از صبح روز سه شنبه29/5/87گذشته بود.برای
انجام اعمال حج که به سمت خانه زیبای خدا رفتیم.تمام باب ها بسته شده بود فقط باب
مسعی باز بود وقتی از وسط  سعی ومروه رد
شدیم آقای صالح مسول کاروان ما رو کرد به ما و گفت فقط به زیر پاتون نگاه کنید ،حس
عجیبی داشتم وارد جایی شده بودم که مرکز قبله عالمین بود حسی که همراه با شادی و
شگفتی فراوان با ترس زیاد همراه بود به طوری که تا به حال چنین حسی برایم پیش
نیومده بود و نمی توانم آن را بر روی کاغذ خشک و بی روح پیاده کرنم سرم و پایین
انداخته بودم تا اینکه آخرین پله رو رد کردم و وارد مسجد الحرام شدم وقتی چشمم به
خانه خدا افتاد چار دیواری پر از عشق،انرژیوشکیبایی دیدم  ،دیدم مردمی عاشق ،لایق و خدا پرست وارد جایی
شدند که به دور ان می چرخندو از خوشحالی گریه می کنند.قدم میزدند وکاری جز عبادت
نداشتند لباسی پوشیده بودند که آنها را از زرق وبرق دنیا دور می کند  تک حوله ای پوشیده اند که آن ها به یاد یک چیز
می اندازد آن خدای خود که برای دیدنش هزاران هزار انس و جن آمده اند و فکر می کنند
این جاست ولی نمی دانند خدای را باید در خود جستجو کنند خدای را باید بین قلب و
فکر که نزدیک ترین راه و فاصله است که خدا نزد ما هست بیابند عده ای پیدا کردند و
عده ای در آرزوی یا فتن آن ماندند و نتوانستن آن را بیابند خدای که در دستها نیست
و در همین نزدیکی است و با یک صدا رو به شما می آورد ادامه مطلبم  را بگوییم که وقتی خانه ی با آن عزمت را دیدم
به روی زمین افتاده و سجده شکر کردم  سجده
ای که همراه با گریه یا بهتر بگوییم اشک شوق همراه بود امیدوارم باز هم  خدا مرا  نزد خود بخواند شما را نیز همچنین  به امید دیدار دوباره ...

 

                                                                                                                                                                          ان شاءالله

                                                                                                                                                                           چفیه پاره




| نظر بدهید


به نام خداوند بسیجیان...
نویسنده : محمد تقی خوش خواهش
تاریخ : دوشنبه 87 آبان 20
زمان : ساعت 10:13 عصر

به نام
خداوند
بسیجیان، از
صدراسلام تاکنون. و به نام
اول بسیجی عالم، علی(ع) در روزی که فرزندش سهم عسلش از بیت المال را به
دلیل نیاز، زودتر گرفته بود، بر خود لرزید و فرمود: عزیزم اگر شب گذشته که تو سهم
خود را از بیت المال گرفتی تا صبح در این شهر کسی سر گرسنه بر زمین گذاشته باشد،
علی جواب خدایش را چه خواهد داد؟ و به نام آن
بسیجی که تن به شمشیر داد ولی ذلت را نپذیرفت. و به نام آن بسیجی که روزی خواهد آمد و عالم را از بند تبعیض و
بردگی و جهالت نجات خواهد داد. و به نام آن
پیر
بسیجی، خمینی کبیر(ره)
که رهبر جهان اسلام بود و در خانه
ای ساده می زیست و در گرمای تابستان وقتی خواستند پنکه ای برای او تهیه کنند تا
بدن نحیفش از گرمای تابستان در امان بماند می گوید: چون دیگران از این وسیله بی
بهره اند لازم نیست برای من پنکه بیاورند. و به نام
بسیجی13
ساله
که نارنجک به کمر بست و به زیر شنی های تانک دشمن رفت و بنیانگذار
عملیات شهادت طلبانه در عصر گریز از مرگ شد. و به نام آن
بسیجی
پیرمرد
که وقتی فهمید به علت کهولت سن نمی خواهند به جبهه اعزامش کنند با
التماس گفت:
ممکن است قادر به گرفتن اسلحه نباشم اما می توانید بدنم را در گونی
سنگری بگذارید و برای ساخت سنگر از من استفاده کنید.
و به نام
آن
بسیجی که همسرش را برای حفظ دین خدا راهی جبهه کرد و
پس از شهادت همسر مجاهدش در خانه قائدان کار می کرد تا خرج معاش یگانه دخترش را
تامین کند. و به نام آن
بسیجی که
فرمانده لشکر بود اما هنگامیکه همسرش از او 5000 ریال دستی می خواهد، از
یکی از دوستانش قرض می گیرد و به او می دهد تا شرمنده همسرش نشود. و به نام آن
بسیجی با اخلاص که نماینده حضرت امام خمینی(ره) در
شورای عالی دفاع بود و تمام زندگیش خلاصه می شد در اتاقی کوچک و ساده که در آن بر
روی جعبه میوه پتویی کشیده بود و با همسرش آنجا زندگی می کرد. و به نام آن
بسیجی عاشق، که شهردار بود و هنگام عبور از
خیابان وقتی دید که راه جوی آب بسته شده، جوی را به تنهایی باز نمود و بعد از
شهادتش پیکرش هدف خمپاره قرار گرفت تا حتی یک متر از خاک این دنیا را برای تدفینش
اشغال نکند. و به نام آن
بسیجی که در
هنگام نبرد چشمان خود را از دست داد ولی تا پایان جنگ هیچگاه خط مقدم را ترک نکرد
و بعد از جنگ هم در جبهه علم تلاش کرد و با چشمان نابینا دکترای علوم سیاسی را از
دانشگاه گرفت. و به نام آن
اَبَر مرد بسیجی که با مدرک دکترای فیزیک پلاسما از دانشگاه های آمریکا قید زندگی
راحت مادی را در آمریکا زد و راهی لبنان و ایران شد تا در جنگ و مبارزه مستضعفان
جهان علیه استکبار شرکت کند و عروس شهادت را در آغوش کشید. و به نام آن
بسیجی که فرمانده گردان بود و چون از عملیات شناسایی
در آن گرمای تیرماه بازگشت، مسئول تدارکات، کمپوت آلبالویی هدیه لبان خشک و ترک
خورده اش کرد اما وقتی فهمید از این کمپوت به تعداد نیروها موجود نیست با بغض و
ناراحتی از این که دیواری کوتاهتر از دیوار او پیدا نکرده اند، کمپوت را به کناری
نهاد و تنها به نوشیدن جرعه ای از آب گرم قناعت کرد. و به نام آن
زن بسیجی که هنگام ازدواج، همسرش به او
گفت: در این دنیا هر کاری برای خوشبختی تو انجام می دهم ولی اکنون در پی سالها که
از آن روز می گذرد هر روز با لبخندی بغض آلود چندین بار برای شوهر قطع نخاعی اش
لگن می آورد و خم به ابرو نمی آورد. و به نام آن
زن بسیجی که هر وقت همسر جانبازش تعادل عصبیش را از دست
می دهد، فرزندانش را در اتاق محبوس می کند و خود را در مقابل شوهرش قرار می دهد تا
شوهرش او را آنقدر بزند تا به حال عادی بازگردد.
وقتی از
او می پرسند چرا خودت از جلوی او کنار نمی روی؟! پاسخ می دهد:
اگر من مقابل او نباشم و مرا نزند، خودش را می زند و به خود صدمه
وارد می کند.




| نظر


سفرم به جنوب....
نویسنده : محمد تقی خوش خواهش
تاریخ : شنبه 87 آبان 18
زمان : ساعت 10:12 عصر

هو
الحق...

سفرم به
جنوب...

سلام .صبح
روز پنجشنبه 9 اسفند سال 86 تصمیم گرفتیم با بچه ها بریم جنوب لازم به ذکر که
اربعین حسینی هم بود....

قرار بود
که ساعت 7 صبح حرکت کنیم اما طبق عادت سپاه ومراکز دولتی ساعت 7 به 9 انتقال پیدا
کرد .

من تصمیم
دارم که برای شما از صحبت های یکی از روهانیون با صفا به نام حاج آقای لونی براتون
صحبت کنم  ارز شهدا گفت که :

"مادر
شهیدی بعد از سال ها می اد طلائیه بچه های تفحص هم اون جا تلاش می کردن که پیکر
شهیدی رو پیدا کنن تا دل مادر شهیدی  رو
خوشحال کنن. متوجه شدن یه خانم قصد رفتن نداره . ازش پرسیدن مادر نمی خوای بری گفت
نه با کمال تعجب پرسیدن چرا ؟؟؟

گفت اومدم
دنبال پسرم که تو طلائیه شهید شده .گفتن خوب مادر این طور هم که نمی شه ما برات
وقت تعیین می کنیم اگه تا اون موقع پسرت پیدا نشد باید برگردی  .گفت باشه پچه های تفحص هم سه روز به اون مادر
وقت دادن .

روز اول
گذشت جنازه پیدا نشد روز دوم هم همین طور روز سوم هم تا غروب طول کشید مادر شهید
هم دیگه از پیدا شدن جنازه نا امید شده بود که دید از زیر خاک یه تیکه چفیه بیرون
زده گوشه ی چفیه رو کشید وقتی چفیه اومد بیرون نگاه کرد یه تیکه استخون هم باهاش
هست داد زد جنازه پیدا کردم بچه های تفحص هم اومدن

جنازه رو
آوردن بیرون دیدن پلاک داره نگاه کردن دیدن فرزند همون مادر شهیده. جنازه رو بردن
شهر شون

دفن کردن.

این مادر
هر هفته پنجشنبه ها سر مزار پسرش می رفت یه روز براش یه کاری پیش اومد و نتونست
بره گلزار شب پسرش اومد تو خوابش و گفت: مادر ما رو آوردی این جا یه سر به ما نمی
زنی . گفت : پسرم،من که هر هفته می اومدم اما امروز کار داشتم       

گفت مادر
ما تو طلائیه بودیم هر پنجشنبه حضرت زهرا می اومد پیش ما ."

آره شاعر
راست می گفت :

طلائیه گو
سخن با نام حیدر            بگو از غنچه های بدر وخیبر

آره حضرت
زهرا "س"خریدار شهدای طلائیه هستخوشا به حال اونی که تو طلائیه شهید
شده..

هیچ می
دونستید که خاک طلائیه تا الان 4 با زیر ورو شده طلائیه هنوز خیلی شهید توش دفنه.

امید وارم
ما هم ادامه دهنده راه اون عزیزان باشیم...........

 

 

 

                                                                                        ان شاءالله.

                                                                                       چفیه پاره.

 




| نظر



مرجع دریافت قالب ها و ابزارهای مذهبی
Design By : Ashoora.ir


 

پایگاه جامع عاشورا