سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شهید برونسی
نویسنده : محمد تقی خوش خواهش
تاریخ : شنبه 87 شهریور 16
زمان : ساعت 11:32 صبح

نویسنده وبلاگ شلمچه در آخرین پست خود با ذکر خاطره ای از شهید برونسی اینگونه مینویسد:

" قبل از عملیات یک گلوله خورده بود توی بازوش ، به بیمارستانی در یزد منتقل شده بود . او فقط می خواست تا عملیات شروع نشده به منطقه برود ؛ اما دکترها این اجازه را به او نمی دادند . متوسل شده بود به اهل بیت (ع) ، مثل باران اشک می ریخت . خواست که فرج و گشایشی در کارش بدهند . در حال گریه خوابش برد ،

شاید هم بین خواب و بیداری  ، که حضرت عباس (ع) می آیند پیشش ، دست می برند طرف بازوی او ، چیزی بیرون می آورند و می فرمایند :‏ « بلند شو ، دستت خوب شده » به دکتر گفت : خوب شدم اما دکتر باور نمی کرد و گفت : باید از دستت عکس بگیرم ، شهید برونسی به او گفت : بگیر! به شرط اینکه به کسی چیزی  نگویی . وقتی عکس گرفتند ، هیچ اثری از گلوله ندیدند . دکترها با گریه او را بدرقه کردند..."


| نظر بدهید


قطعه ای از وصیتنامه شهید عباس کریمی
نویسنده : محمد تقی خوش خواهش
تاریخ : شنبه 87 شهریور 16
زمان : ساعت 11:29 صبح

هیچ قطره خونی در مقیاس حقیقت در نزد خدا از قطره خونی که  در راه خدا ریخته می شود،

بهتر نیست و من می خواهم با این قطره خون به عشقم که خداست برسم.

شهید کسی است که هدف و حقیقت الهی را درک  کردو برای این حقیقت پایداری نمود و جان داد.

شهادت برای من فیض بزرگی است.من لیاقت یک شهید را ندارموامید وارم کسانی که قبل وبعد ازمن به درجه شهادت نائل می آیند مرا در آن دنیا شفاعت کنند،ان شاء الله.




| نظر بدهید


شهید الم لهدی
نویسنده : محمد تقی خوش خواهش
تاریخ : شنبه 87 شهریور 16
زمان : ساعت 11:28 صبح

اولین بار 16 سالش بود که ساواک دستگسرش کرد سال 53 ، ما موران ریخته بودند مدرسه و دستگیرش کرده بودند . می گفتند هنوز قد این حرف ها نیست . بردندش بند نوجوانان بزهکار ، حسین هم حالشان را جا آورده بود ، به ساواک خبر دادند یکی از نوجوانان بزهکار را نماز خوان کرده .دانشگاه فردسی مشهد تاریخ می خواند ، برای بچه ها دوره نهج البلاغه گذاشته بود . همان موقع با شهید قدوسی کارهای انقلابی می کردند . سپاه تشکیل شده بود ، حسین هم عضو شورای فرماندهی بود ، همه می دانستند عراق خط و نشان کشیده ، تحرکاتی کرده ، زیر آبی آمده ، اما دولت موقت اصلا توجه نکرده بود . حسین دست به کار شد یک نمایشگاه زده بود از اجناس و اسلحه هایی که عراقی ها تحفه آورده بودند برای مرز نشین ها . کلی هم خبر نگار دعوت کرد تا قضیه را گزارش بدهند .

حسین قبل از شروع جنگ عضو سپاه بود ، بعدش هم به خاطر مسئولیت هایش کلی مهم شده بود اما از بین همه مسئولیت ها شده بود فرمانده سپاه شهر کوچک هویزه . می گفتند چرا هویزه ؟ گفت : من قبل ها نهج البلاغه را نظری خوانده بودم ، حالا می خواهم توی هویزه عملی پیاده اش کنم . برای سپاهیان هویزه هرکدام یک اسلحه و بک نهج البلاغه داده بود .   




| نظر


عکس شهید محمد تقی خوش خواهش
نویسنده : محمد تقی خوش خواهش
تاریخ : شنبه 87 شهریور 16
زمان : ساعت 7:0 صبح


آیا می توانی این مساله را حل کنید؟
نویسنده : محمد تقی خوش خواهش
تاریخ : سه شنبه 87 شهریور 12
زمان : ساعت 4:12 عصر

دست نوشته ای از شهید احمدرضا  احمدی

رتبه اول کنکور سال 64

ساعتی قبل از شهادتش.

چه کسی می داند جنگ چیست ؟

چه کسی می داند فرود یک خمپاره قلب چند نفر را می درد؟

چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن،یعنی آتس،یعنی گریز به هرجا به هر جا که این جا نباشد .

یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند؟دخترم چه شد؟

به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم؟

کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیندو اخبار آن را گوش دهد.

از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟

از مظاهر شرم و حیاچه کسی یاد می کندکه بی شرمان دامنشان را آلوده کردند.

و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند!

کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست ؟؟؟

چه کسی در هویزه جنگیده ، کشته شده وآنجا دفن گردیده؟؟؟

چه کسی است که معنی این جمله را درک کند:

نبرد تن و تانک؟اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟

چگونه سر 120 دانشجوی مبارز ومظلوم زیر شنی های تانک له می شود ؟

آیا می توانید این مساله را حل کنید:

گلوله ای از لوله  دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می شود

و در مبداء به حلقومی اصابت نموده وآن را سوراخ کرده و گذر می کند،

حالا معلوم نمایید سر کجا افتاده ؟؟؟

کدام گریبان پاره می شود ؟؟؟

کدام کودک در انزوار و خلوت اشک می ریزد؟؟

و کدام وکدام.....؟؟؟

توانستید؟؟؟؟

اگر می توانید این مساله را با دقت بیشتر حل کنید:

هوا پیمایی با یک ونیم برابر سرعت صوت ده متری از سطح زمین ماشین لند کروزی را با سرعت در جاده مهران دهلران حرکت می نمایید مورد اصابت موشک قرار می گیرد.اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود

معلوم کنید کدام تن می سوزد کدام سر می پرد؟

چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید؟؟؟؟

چگونه باید آنها را غسل داد؟

و چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟؟؟

چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟؟؟

چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه ی کتاب لانه بگیریم؟

کدام مساله را حل می کنی ؟ برای کدام امتحان درس می خوانی ؟

به چه امید نفس می کشی ،کیف و کلاسروت را از چه پر می کنی ؟

از خیال ، از کتاب ، از لقب شاخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیف می گذارد؟

کدام اضطراب جانت را می خورد ؟

دیر رسیدن به اتوبوس ، دیر رسیدن به سر کلاس ،نمره گرفتن؟

دلت را به چه چیز بسته ای؟

به مدرک، به ماشین به قبول شدن در حوزه ی فوق دکترا؟؟

صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن پرستو شدن.

آی پسرک دانشجو به تو چه مربوط که است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟

به خاک افتاده است؟

آی دخترک دانشجو به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند؟؟؟

آنان را زنده به گور کرده اند؟

هیچ می دانستی ؟حتما نه!...

هیچ آیا آنجا که کارون ،دجله و فرات به هم گره می خورد به دنبال آب گشته ای که اندکی

زبان خشکیده ی کودکی را تر کنی و آن گاه که قطره ای نم یافتی؟

به امید فراوان به بالین کودک رفتی تا سیرابش کنی؟

اما دیدی که کودک دیگر آب ینمی خورد!

اما تو اگر قاسم نباشی، اگر علی اکبر نباشی،

 

لا اقل حرمله مباش!.....

که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر را به حسین پس نداد.

 

من نمی دانم فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد؟.....

 

پس بیا حرمله مباشیم.......




| نظر



مرجع دریافت قالب ها و ابزارهای مذهبی
Design By : Ashoora.ir


 

پایگاه جامع عاشورا